استان یزد - چون ایران کشوری است با منابع سرشار، تنوع اقلیم، مردمان کوشا و سر به راه، فرهنگ پربار و بطور کلی جامعیت کم نظیر، نه آن است که وعدهها برازنده، او نباشند، ولی از سوی دیگر این خاصیت هم در او دیده شده است که وعدهها چون به عمل برسند، تبخیر میشوند.
این دو سه هفته از قراری که روزنامهها گزارش کرده اند، وعدههای بسیار شیرینی از جانب نامزدهای انتخابات داده شده است، وعدههایی که اگر ایرانی تحقق آنها را در خواب میدید، آن خواب را بر بیداری ترجیح میداد. از آن جملهاند:
قانون گرائی، عدالت، آزادی مطبوعات و بیان، شکوفایی کشور، کارآفرینی، ثبات اقتصادی، گسترش تولید، تعامل با کشورهای مختلف، رفاه عمومی، جلوگیری از فساد اداری، راستگوئی... (اطلاعات 29 فروردین، اعتماد، 29 فروردین، اردیبهشت)
همچنین:
دفاع از حق تحصیل دانشجویان دگراندیش، عدم دخالت دستگاه قضایی در زندگی خصوصی، آزادی احزاب و <اتحادیهها>، ضرورت اصلاح قانون اساسی، و از همه مهمتر برداشتن دیوار میان خودی و غیرخودی. (اعتماد، 5 اردیبهشت)
چون ایران کشوری است با منابع سرشار، تنوع اقلیم، مردمان کوشا و سر به راه، فرهنگ پربار و بطور کلی جامعیت کم نظیر، نه آن است که وعدهها برازنده، او نباشند، ولی از سوی دیگر این خاصیت هم در او دیده شده است که وعدهها چون به عمل برسند، تبخیر میشوند.
آنچه در این دو سه هفته عنوان شده است، این سوال را پیش میآورد که: آیا جامعه ایران این ظرفیت را دارد که این همه مواهب وعده داده شده را جذب کند؟
یک نمونه در برابر داریم، مربوط به انتخابات گذشته در چهار سال پیش که من به آن باز میگردم. بهار 1384 بود. روزی از میدان تجریش پیاده به جاده قدیم شمیران سرازیر شدم. بر در و دیوار شعارهای انتخاباتی نوشته شده بود، حاکی از وعدههای نامزدهای هشت گانه. به قدری جالب بود که بعضی از آنها را یادداشت کردم و از آنها مقاله گونهای بیرون آمد که در شماره بهار 1384 مجله <هستی> انتشار یافت. اینک به یاد آن دوران و برای آنکه تجدید خاطرهای از آن بهار سرسبز بشود، آن را عینا در اینجا میآورم.
دو هفته به یاد ماندنی
انتخابات هر کشور در درجه اول ماهیت سیاسی دارد، از جمله انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران؛ ولی چون ما با سیاست کار نداریم، از این جنبه آن درمی گذریم، و میآئیم به مفهوم اجتماعی و روانیای که ازاین جریان استشمام میشود. آنچه در تبلیغ انتخاباتی طی دو هفته از جانب نامزدها گفته شده است، خیلی معنیدار است و نباید از آن سرسری گذشت.
حیف از این حرفها که مورد تعمق قرار نگیرند. باید آرزو کرد که یک ناشر با همت، مجموع سخنرانیها و مصاحبهها و شعارها را بطور جامع و بیکم و کاست در کتابی گرد آورد و برای نسل کنونی و نسل آینده به یادگار گذارد. آنچه در این روزها گذشته، عمق آن گویاتر از ظاهر آن است.
اگر مجموع سخنان نامزدها را در نظر بگیریم، از آنها چنین درمییابیم که با وعدههایی که داده میشود، ایران به صورت سرای آراستهای درخواهد آمد. مدینه فاضله افلاطون و فارابی، و آرمانشهرهای دیگر را در کنار هم بگذارید، میشود این ایران موعود!
مسالهای از مسائل بشری نیست که نوید حل صریح و سریع آن داده نشده باشد؛ از جوانان و زنان و بهداشت و برادری و برابری و عدالت و <هوای تازه> تا برود به هدم و حذف قاچاق و گرانی و جرم و اعتیاد و اسکلههای خودسر و فحشا..... در سیاست خارجی نیز، بعد از این حکومتهایی که با ایران قصد بهانه گیری و ناسازگاری داشتند، خواهند آمد و اظهار شرمندگی خواهند کرد. مثلا اگر جمهوری آذربایجان در کتابهای درسی وزارت آموزش خود، قلمرو خاکی خود را تا قزوین جلو میآورد، با این ادعا که ایران آن را غصب کرده است، و یا <امارات متحده عربی> ---- این نوخاسته و سوگلی دنیای نفت ---- هرچند گاه یک بار زمزمه مالکیت جزائر ایرانی را ساز میکند، و کشورهایی چون سوریه و عربستان سعودی هم که دوست جمهوری اسلامی قلمداد میشوند، ادعای او را تایید میکنند، بعد از این دیگر از این حرفها پیش نخواهد آمد. ایران، که برحسب دیدگاه نامزدان، طی این سالها به منزله علیلی بوده، ناگهان از بستر برخواهد خاست و به همراه مصلحان خود خواهد گفت <من آمدهام.> ملت هرگز این قدر مورد نوازش نبوده که این روزها بوده. ایران هم <ایران عزیز> شده، گرچه در گذشته نزدیک چندان مورد تلطف نبوده!
بر سر هم باید گفت که ایرانی در طی تاریخ دراز خود (از مادها به امروز) هرگز با اینهمه وعدههای چرب و شیرین روبرو نبوده است. هیچ فرقه و دستهای محروم گذارده نشده و از قلم نیفتاده اند: کم درآمدها، بازنشستگان، معلمان، پرستاران، کنکوریها، ورزشکاران، بیماران، یعنی کل جمعیت ایران.
برای هر مشکلی که مزمن شده و تاکنون کسی به آن نپرداخته بوده، راه حلی پیشنهاد گردیده، حتی شاد بودن نیز مجاز شناخته شده و به آزادی لباس و آرایش نوید داده شده. آزادی فردی مورد احترام است و هیچ کس حق تعرض به آن را ندارد. از همه طرفهتر و جذابتر وعده پرداخت پنجاه هزار تومان مقرری ماهیانه به هر فرد ایرانی از هجده سال به بالاست، از هر مذهب و آئینی هست گو باش. این فکر با همه تازگیای که دارد، مسبوق به سابقه است؛ زیرا در صدر اسلام، پس از آنکه ایران به دست عربها فتح شد و سیل غنائم به جانب مدینه سرازیر گردید، از آنجا که نمیدانستند با آن همه جواهر و گنج و کنیز و غلام چه بکنند، فکری به نظر رسید و آن این بود که به هر خانواده مسلمان جزیره`العرب مبلغی به طور ماهیانه پرداخت گردد که میرفتند و درخانههایشان میپرداختند. (تاریخ طبری) نکته قابل توجه آنکه بنا به وعدههایی که داده میشود، چون در آینده مایحتاج زندگی ارزان خواهد بود، چه بسا که با همین پنجاه هزار تومان بشود زندگی کرد و دیگر کسی احتیاج به کار کردن نخواهد داشت!
اگر قرار باشد کتابی درباره انتخابات نهم گردآوری شود، علاوه بر نطقها و وعدهها، شعارهایی هم که بر در و دیوار الصاق شدهاند، فراموش نشوند. وقتی توی آنها باریک شویم، میبینیم که بر همه دستاوردهای این بیست و چند ساله خط قرمز کشیده شده است! اینک چند نمونه: <زندگی خوب برازنده ایرانی>، آیا مفهومش آن است که تاکنون زندگی ناخوب بوده و برازنده ایرانی نبوده؟ <کسی آمده است که دوستی با جهان را میخواهد؟> آیا باید پنداشت که مسئولان گذشته دوستی با جهان را نمیخواستند؟ باید جامعه <پرسشگر> باشد؛ یعنی میخواهد بگوید که جامعه درگذشته <پرسشگر> نبوده، دهانش بسته بوده؟ یا <تدبیر با تغییر> همراه گردد، که گویا در گذشته کشور بر خلاف تدبیر حرکت میکرده. این شعار نیز داده شده که <به فردای کشور فکر کنیم؛> مثل اینکه مسئولان پیشین به فردای کشور فکر نمیکردند!
وعدهها را که در کنار هم بگذاریم، به فهرستی اجمالی بدین صورت میرسیم: استقرار دموکراسی تمام عیار، کارآفرینی، بخصوص برای جوانان؛ دفاع از زندانیان سیاسی، حسن جریان اداری، حقوق بشر، جبران <کاستیها>، حفظ اصالت فرد و هویت ایرانی، حفظ اصالت جمع، رقابت آزاد و در عین حال، حفظ منافع طبقات محروم، صیانت از محیط زیست، و سرانجام عدالت جنسی!
دموکراسی کلمهای است که بارها و بارها بر آن تکیه میشود، ولی معلوم نیست که منظور از آن چیست. هر کسی از آن برداشتی دارد. قضیه فیل مثنوی میشود که در تاریکی هر کسی بر یکی از اعضایش دست میکشید و میپنداشت که فیل همان شکلی است که او آن را لمس میکند.
البته زدوده خواهند شد از صحنه، پیشامدهایی چون: قتلهای زنجیره ای، برنامه <هویت>، رانت خواری، گرانی، تبعیض، دعدغه پیران و دلزدگی جوانان که اینجا و آنجا بنشینند و بگویند: <ما نسل سوختهایم.> زنان نیز دیگر نخواهند گفت که حقوق ما نقص دارد.
گرامیداشت هنر و گسترش ورزش و پهلوانی هم از یاد نرفته است. دیگر جزو خاطره خواهد بود دورانی که درحالی که قراردادهای صد میلیاد دلاری نفت و گاز بسته میشد، همان زمان کارتون خوابها در کنار خیابان میخوابیدند، و بعضی از سرما یخ میزدند. ندا داده میشود که روزگار احساس به سر آمده و اکنون دوران عقل است. روشن نیست که احساسی که طی سالها قوت روان قدرت بوده، چگونه بتواند دورش به سر آید؟
شیفتگی به تجدد، در عمل هم خود را نشان داد و آن در هیات پسران و دخترانی بود که نام کاندیدای محبوب خود را به زبان انگلیسی بر نوار نوشته و بر پیشانی نصب کرده بودند. کل حرکات آنها حاکی از آن بود که ایرانی در اتصال دادن دیروز کهنه به امروز نوآئین چه استعداد نهفتهای دارد. اینان شبیه به همان دخترانی بودند که برای همدردی با 11 سپتامبر آمریکا شمع روشن میکردند.
از مجموع اینها یک نتیجه گیری به دست میآید و آن این است که چون آنچه بر زبان نامزدها جاری گردیده به منظور جلب آرای بیشتر بوده است، پس گفتهاند آنچه را که مردم خواستهاند گفته شود. همه اینها بسیار معنیدار است. اما یک سوال در ذهن هر ناظر بیطرف، هر ایرانی بیادعا، میگذرد و آن این است که: این داوطلبان ریاست بر کشور پهناور و کهنسال ایران تا دیروز کجا بودند؟
اینان که طی سالهای متمادی خود جزو بدنه حکومت بودند، جزو استوانههای نظام به شمار میرفتند، و هر یک بودجه هنگفتی زیر دستشان بوده و زبان گشاده و مصونیت عقیدتی داشته اند، چگونه بوده است که همه آنچه را که اکنون از آن با زبان نفی حرف میزنند، میدیدهاند و دم نمیزدهاند؟
چرا تا دیروز همه چیز سفید مینموده، و امروز ناگهان تبدیل رنگ یافته است. کسی نمیگوید که آنچه درباره سالهای گذشته گفته اند، راهی به جایی نداشته است. آنچه عجیب است، آن است که اینها از زبان کسانی گفته شود که خود در همه آنچه بر کشور گذشته مشارکت داشته اند. درس و مفهوم عمیقی که گفتم از این دو هفته تبلیغ انتخاباتی به دست میآید، همین است.
این چند خط در زمانی نوشته شد که هنوز تکلیف انتخابات روشن نبود. معلوم نبود که چه کسی در راه است. اما همگی، حرفهایی را که بر زبان آورده بودند، به یک محور باز میگشت و آن این بود که باید تغییر پیش آید. بنابراین حرف بر سر عمل است، چندان تفاوت نمیکند که چه کسی بیاید:
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
<26خرداد 1384>
***
برحسب اتفاق، این روزها کلیات سعدی را ورق میزدم که ماه اردیبهشت با نام سعدی گره خورده است. به این قصیده معروف رسیدم که گمان میکنم بهترین قصیده زبان فارسی باشد. سعدی آن را خطاب به <انکیانو> حاکم مغول فارس سروده است(667-670)، و حاوی مطالبی است بسیار گویاتر و عمقیتر از <منشور سازمان ملل> و اعلامیه حقوق بشر و میتواند کار گزاران دنیای امروز را به کار آید. چند بیتی از آن را در اینجا میآورم:
بس بگردید و بگردد روزگار َ
دل به دنیا در نبنددهوشیار
ای که دستت میرسد، کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامهها آوردهاند
رستم و رویینه تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان مُلک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
آنچه دیدی، بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند برقرار
اینهمه هیچ است چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیرودار
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر، سیرت زیبا بیار
هیچ دانی تا خرد به یا روان؟
من بگویم گر بداری استوار:
آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
از درون خستگان اندیشه کن
تا رود نامت به نیکی در دیار
دیو با مردم نیامیزد، مترس
بل بترس از مردمان دیوسار
هرکه دد یا مردم بد پرورد
دیر زود از جان برآرندش دمار
سعدیا، چندان که میدانی بگوی
حق نباید گفتن الا آشکار
هر که را خوف و طمع در کار نیست
از ختا باکش نباشد وز تتار
* * *
در همین چند بیت، چند موضوع بنیادی بشر مطرح شده است که اگر شنیده شده بود، دنیای دیگری میداشتیم، و نه دنیایی مانند امروز که دستخوش آشوب و تروریسم و تخریب و نزاع خودی و غیرخودی است
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 13,مه,2025